که علاقهمندان به مسائل شهر وشهرسازی از وزیر سابق ومسئولان امر در سازمان نوسازی شهرداری تهران تا مشاوران و تهیهکنندگان طرحهای شهری جامع و تفصیلی و کارشناسان حرفهای تا دانشجویان و نیز حاضرینی از حوزههای دیگر در آن مشارکت داشتند. من نیز بهعنوان ساکن یکی از این بافتهای فرسوده و کارشناس این موضوع در صحبتها شرکت کردم و این مقاله را نیز از همین دید، ضمن گزارشی از جلسه، تقدیم میکنم. صحبت بزرگان از اینجا آغاز شد که بافتهای فرسوده بهترین فرصت را برای ارتقای موقعیت تهران در لیست جهانشهرهای دنیا ایجاد کردهاند.
گفته شد تهران که امروز با وجود جمعیت زیادش در رتبه دویست و سوم کورسویی میزند، باید در این عصر اطلاعات و ارتباطات، به تولید دانش و ارتباطات در سطحی جهانیتر نایل آید و تأثیر خود بر شبکه یا کهکشان جهانشهرهای جهانی را افزایش بخشد، لذا برخورد مناسب با بافتهای فرسوده باید در خدمت این روند قرار گیرد و پژوهشهایی وسیع در نهادهای جدید و اندیشمند باید نحوه عمل را طوری روشن کند که با داراییهای مردم با آزمون و خطا، بازی نشود!
در این مقدمه البته به راهبردهای طرحهای جامع و تفصیلی جدید تهران هیچ اشارهای نشد؛ در حالی که این طرحها که در سالهای اخیر و با کار بیش از 500 متخصص مشاور شهرساز تهیه شدهاند، مکانهای مناسبی را برای استقرار و احداث مراکز ویژه شهری، ملی و بینالمللی( مانند مرکز تجارت و اقتصاد جهانی، مرکز تاریخی و تجاری تهران، مرکز فعالیتهای نوین شهر تهران، مراکز فناوری و صنعت پالایش شده در غرب و شرق کلانشهر و...) و نیز چندین مرکز شهری و فرا منطقهای برای ارائه خدمات برتر و سطوح تجاری- اداری مناسب برای ایجاد تهرانی جهانی توصیه کردهاند. در ضمن این طرحها در بالاترین مراجع مانند شورایعالی شهرسازی و شورای شهر تهران تصویب شدهاند و در حال حاضر قانوناً در تعیین نحوه و میزان و حجم ساخت و ساز در تهران، پایه و مرجع محسوب میشوند.
روشن است که احداث تدریجی و بعضا سریع این مراکز در آینده روی اراضی وسیع ذخیره شهری یعنی محل مناسب آنها، یعنی جایی که زمین بسیار یکپارچهتر و سهلالوصولتر از محلات مسکونی قدیمی است، مسلما باعث تحریک توسعه در مناطق اطراف خود خواهند شد و در نوسازی و بهسازی کل بافتهای مسئله دار در سطح شهر تهران تأثیر خواهند گذاشت. اما مسائل امروز بافتهای بهاصطلاح فرسوده و مسئلهدار در جایی دیگر و در مقیاسهای محلیتر در سرتاسر کلانشهر تهران همچنان مطرح است.
اما دیگران بیشتر در نقد مسائل جاری صحبت کردند. گفته شد که تحقق طرحهای بافتهای قدیمی اغلب با مشکل برخورد میکند؛ که از حدود 200 طرحی که توسط سازمان عمران و بهسازی وزارت مسکن تهیه شده، تعداد اجرا شدهها یک رقمی است و از 70 طرح تهیه شده در سازمان نوسازی نیز هنوز هیچکدام موفق نشدهاند حرکتی در محلات فرسوده بهوجود آورند؛ اینکه مشکل اصلی ما فقدان یک استراتژی است؛گفته شد که مسئله در بافت فرسوده، کالبدی نیست، بلکه اجتماعی است. اما فورا نیز گفته شد که در بسیاری از بافتهای فرسوده، نوسازی فاقد توجیه اقتصادی است و بالطبع، کار در آنها نیز مستلزم داشتن بودجه و انگیزه است که فعلاً مقدور نیست. بالاخره معلوم نشد چه کسی باید کمک کند مردم کم درآمد ساکن بافتها تکانی بخورند؟ اگر آنها پول و امکانات داشتند و شهرداری هم مساعدت میکرد دیگر مشکلی نبود.
به علاوه، محلاتی که مشکلات تأسیسات شهری دارند، قبل از کار ساخت و ساز مجدد، نیاز به اقدامات دولت در نوسازی شبکههای تأسیساتی آب و برق و فاضلاب و...خواهند داشت که فعلا حتی صحبتی از آن هم نیست.
ادبیات اختصاصی نوسازی و لزوم توجه به متدهای مطالعاتی نیز در لابهلای صحبتهای کارشناسان مطرح بود؛ اینکه پیشینه روستایی، تاریخی، یا حاشیهای بافت باید در سرنوشت آن تأثیرگذار باشد و مثلاً یک بافت تاریخی با دقت بیشتری نوسازی شود، یا خانههای تاریخی حتیالمقدور حفظ و مرمت شوند. در ضمن مطرح شد که پاک کردن صورت مسئله - مثلاً تخریب بولدوزری یک محله که منجر به رانده شدن ساکنان شود- خود مسئله را نفی نمیکند و آن افراد میروند و جای دیگر حلبی آبادشان را از نو میسازند. اما راههای چاره پیشنهادی 3 راه یا نوع مداخله در بافت بودند: مداخله متمرکز، همراه با تخریب و نوسازی یکپارچه (بولدوزری)، مداخله تدریجی (هر بار در یک بلوک شهری) و مداخله مردمی(به کمک ضوابط و مقررات موجود و انجام کار به دست خود مردم).
واقعیت اینجاست که هر گوشه از بافتهای بهاصطلاح فرسوده شهر تهران و هر محله قدیمی که سالها مورد بیمهری واقع شده، مسائل خود، و ساکنانش مشکلات خاص خود را دارند. وظیفه یک طرح بهسازی این است که با توجه به تمامی مسائل محل و هماهنگ به خواستههای ساکنان بپردازد و البته مصلحت شهر و عام را ارجح بداند. تازه اگر محلهای مثل محله ما، مشکل اصلیاش بوی بد فاضلاب غیربهداشتی روان در وسط کوچه باشد که بچهها در آن میدوند و بازی میکنند و سیمهای برقش هم با وصله پینه روی تیرهای چوبی ناپایدار و کج شده آویزان باشند، اگر شهرداری بخواهد طبق طرحهای منظر شهری مد روز معابر را سنگفرش یا آسفالت کند و خانهها را با دادن یک طبقه بیشتر تشویق به نوسازی کند تا خط آسمان، طبق اصول طراحی شهری دندان موشی نشود، بعدا باید از نو یک سری دیگر کار تخریبی صورت گیرد تا شبکه فاضلاب کشیده شود و باز روز از نو و روزی از نو! شاید اصلا بهتر باشد تا روشن شدن روشها، دولت مکلف شود نوسازی شبکههای زیربنایی را در محدوده بافتها بهعهده بگیرد تا مردم هم بهتدریج کار بهسازی را به کمک شهرداری به جلو ببرند.
در این جلسه از کاستیها و فقدان برنامههای واقعی نیز سخن رفت. یکی از مسئولان طرح جامع تهران گفت که بین باورها، افکار، حرفها و سپس اجرای ما فرسنگها فاصله است. ما تا تجهیز منابع نکنیم، تا با تکیه بر سرمایههای اجتماعی، سرمایههای مالی لازم را تدارک نبینیم، نخواهیم توانست گام به گام برنامههای نوسازی در محلات را به پیش ببریم. اگر به طرحهای بهسازی از زاویه پروسهای طولانی مدت با برنامه و راهکارهای مشخص شده توسط مردم ساکن محل و از آن مهمتر، توسط طرحهای بالادست و جامع برای کل شهر تهران نگاه نکنیم، باز موفق نخواهیم شد. لازم به یادآوری است که سرمایه اجتماعی، شبکهای از روابط اجتماعی است که با هنجارهایی مانند اعتماد و مشارکت مدنی و اجتماعی سنجیده میشود. این سرمایه منبع کنشهای اجتماعی و پیوندهای جمعی است که استفاده از منابع انسانی و فیزیکی برای رشد را ممکن میسازد. اما آیا برای عملیات مقیاس بزرگ نوسازی (مانند نواب) میتوان از این سرمایهها استفاده کرد؟
پاسخ دادن در این مختصر به یکی از مدیران سازمان نوسازی که در جلسه مذکور علت ناتوانی کلی بدنه کارشناسی شهرسازی کشور در به ثمر رساندن اهداف نوسازی در بافتهای قدیمی و بهاصطلاح فرسوده را مورد پرسش قرار میداد، ساده نیست.
شاید به جای جستوجو در دلایلی مانند ضعفهای اقتصادی، اجتماعی و مدیریت شهری که در هر محل به یک نسبت خاص مطرح میشوند، بهتر باشد صادقانه نگاهی دوباره به اهداف و نیات شهرداری از سازماندهی اقدامات نوسازی در شهر تهران بیندازیم و ببینیم که آیا واقعاً این نیات خیر و در جهت دورکردن خطر زلزله از خانههای ساکنان محلات فقیرنشین بودهاست یا اینکه بهدنبال اهداف نیک و پسندیده دیگری مانند باز گرداندن ارزشی درخور به اراضی مرکزی شهر تهران یا شهرسازی با الگوهای مالزی و سنگاپور و چین، یا چیزی از این قبیل؟! اگر مورد اول مطرح باشد، غیرممکن است راهی پیدا نشود! مردم محلات خود بهتر از هر کس دلسوزان خود را تشخیص میدهند و بهدنبالشان راه میافتند. کافی است کار تسهیلگری سازمان نوسازی شهر تهران در محلات خانی آباد، امامزاده عبدالله، باغ آذری، رباط کریم و...مدتی طولانیتر ادامه یابد تا نتایج کار اجتماعی شفاف در محلات سریعاً هویدا شود. شاید مشکلات اصلی به دست مدیریتهای دیرپا، درد آشنا و دلسوز، آسانتر حل شود.
اگر شرکتهای منطقهای نوسازان شهرداریها با دفاتر مشاورین طرحها و دست در دست سازندگان کوچک محلی کار کنند، شهرداری برای مردم امتیازات تشویقی بگذارد و آنجا که زمین خیلی ارزشمند است و برای شهر لازم است، به جای خرید قطعات مسکونی فرسوده به ثمن بخس و راندن ساکنان محلات به حاشیههای شهر، اگر اقدام به ساخت آپارتمانهای متراکمتر شود تا هم مردم خانهدار شوند و همانجا بمانند و هم شهر کمبودهایش را رفع کند، مطمئنا به نتایج درخشانی دست پیدا خواهیم کرد، مردم هم از بهترشدن وضعیت خود استقبال خواهند کرد و اعتماد به شهرداری هم افزایش خواهد یافت. بدین ترتیب، گامهای بعدی توسعه محلات، یعنی تأمین سطوح خدماتی و رفاهی و احیای واقعی محلات، یعنی دمیده شدن یک روح تازه و سرزندگی در محله راحتتر به وقوع خواهد پیوست. مردم تهران، هر چند برآمده از اقوام و اعقاب دور و مختلف، شهر و محلهشان را دوست دارند و درصورت درست بودن نیات مسئولان شهرداری و سرمایهگذاران، از هر حرکت بالندهای استقبال میکنند.